خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب، برای مثال یکی ببر دژآلود است در جنگ / که دارد از مصاف شیر نر ننگ (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۷) بدخو، تندخو
خَشمگین، عصبانی، خَشمناک، بَرآشفته، غَضَبناک، غَضِب، غَضَب آلود، اَرغَند، اَرغَنده، شَرزِه، ژیان، خَشمِن، خَشمگِن، آرُغدِه، آلُغدِه، غَرمَنده، ساخِط، غَراشیدَه، غَضبان، غَضوب، برای مِثال یکی ببر دژآلود است در جنگ / که دارد از مصاف شیر نر ننگ (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۷) بدخو، تندخو
مشک آلوده. مشک اندود. آلوده به مشک. مشک آگین. معطر: یعنی امسال از سر بالین پاک مصطفی خاک مشک آلود بهر حرز جان آورده ام. خاقانی. باد مشک آلود گویی سیب تر بر آتش است کاندر او قدری گلاب اصفهان افشانده اند. خاقانی. دست بردش به سیب مشک آلود چند نوبت گرفت شفتالود. سعدی
مشک آلوده. مشک اندود. آلوده به مشک. مشک آگین. معطر: یعنی امسال از سر بالین پاک مصطفی خاک مشک آلود بهر حرز جان آورده ام. خاقانی. باد مشک آلود گویی سیب تر بر آتش است کاندر او قدری گلاب اصفهان افشانده اند. خاقانی. دست بردش به سیب مشک آلود چند نوبت گرفت شفتالود. سعدی
آلوده به شکر. کنایه از سخت شیرین: کنی یادم به شیر شکّرآلود که دارد تشنه را شیر و شکر سود. نظامی. چنین سقمونیای شکّرآلود ز دارو خانه سعدی ستانند. سعدی. و رجوع به شکرآکند و شکرآگین شود
آلوده به شکر. کنایه از سخت شیرین: کنی یادم به شیر شکّرآلود که دارد تشنه را شیر و شکر سود. نظامی. چنین سقمونیای شکّرآلود ز دارو خانه سعدی ستانند. سعدی. و رجوع به شکرآکند و شکرآگین شود